بالاخره سال عوضی 90 هم داره به پایان میرسه.
این سال 90 با این یکی از سخت ترین و بد ترین سال های عمرم بود خوبی هایی هم داشت.
از هیچ برفی اینقدر که این برف آخر سال 90 خوشحال شدم ،خوشحال نشدم.
یادواره شهدا بود و باید برا مراسم میرفتم روستا ،البته بابا باید برا مراسم میرفت.
من به محض اینکه رسیدم موتور اون یارو کلانتر تو فیلم کشیش ؛ همونی رفت دنبال خون آشام ها؛ موتور اونو ازش گرفتم و تو 30 سانت برف تنها
رفتم کوه تا چند تا عکس بگیرم.
بماند که با خواب های وهشتناکی که شب قبل دیده بودم مطمئن بودم که خانوم گرگه (باتوجه به اینکه کنگرها تازه در اومدن) با گوشت من برا بچه هاش خورشت کنگر میپزه ولی بازم خیلی صفا داد
آسمون ابی در دوردست به زمین سفید وصل میشد ...
واقعا زیبا ترین منظره های زندگیم را توی این روز دیدم.
همه چی رویایی بود و اگه گرگه سر میرسید رویایی تر میشد ؛ من میشدم شنل قرمزی یا شنگول و یا یکی دیگه از این دیونه های تو قصه ....
خب به هر حال رفتم و عکسیدم و عکساشو گل ورچین کردم و چندتاشو براتون نهادم رو وب تا شما هم در دیدن این مناظر با من سهیم باشید.
خب دیگه حرف مفت زیاد زدم ؛ برید به ادامه مطلب و عکسا رو ببینید....
اینم اون موتوری که گفتم
انصافا هیچ موتوری با این مقدار برف و زمین کاملا لغزنده تا اینجا که این اومد؛ نمی اومد
نیشابور خودمون خعلی قشنگتره
دروغ نگو....
امید وارم تو کنکور موفق باشید ولی اینقدر نخونید که رمز وبتون رو فراموش کنید